کانانی
بابام یه دوستی داره به اسم کهندانی که سوپرمارکت داره هر وقت بابام میاد نیکی رو میبره اونجل همراه خریدش واسه نیکی بستنی(به قول نیکی بسی ) میخره بابام که بیاد گیر نیکی شرو میشه بریم کانانی ظهر هم که بسته است و بابام خوابش میگیره میگه کهندانی بسته است ساعت 4 باز میکنه حالا نیکی تا اسم کهندانی میاد زود میگه کانانی بسته شد ساعت 4